یک هدیه به اندازه دنیا
یک هدیه به اندازه دنیا
رضایی، پلاکاردی را که چهار متهم برای او نوشته بودند، با ارزش ترین هدیه دوران کاری اش می داند
رضایی سال 79وارد دادگستری شد.او کارش را از اشنویه آغاز کرد و اولین سمت قضائی او قاضی تحقیق بود.بعد از آن در همان سمت به یکی از بخش های ماکو رفت و چند سالی هم در آنجا مشغول به کار شد و در سال 80 رئیس شعبه دادگاه عمومی میاندوآب شد.بعد از چند سال کار کردن در شهرهای مختلف بالاخره راهی تهران شد و تاپایان مدت کاری اش در سمت رئیس یک شعبعه دادگاه عمومی تهران به کار خود ادامه داد. رضایی که الان 37 سال دارد و مدرک تحصیلی اش لیسانس علوم قضائی است. چند سالی است از قضاوت فاصله گرفته و به دلیل علاقه ای که به وکالت دارد. در این زمینه فعالیت می کند . او گرفتن هدیه ای ساده از چهار متهم را از هر تشویقی در دوران قضاوتش با ارزش تر می داند. بهتر است ماجرا را از زبان خود او بخوانید.
تعریف کردن کل جریان پرونده ای که مربوط به آن دو زن و دو مرد متهم بود،خیلی طولانی می شود بنابراین تنها در همین حد میگویم که آنها به اتهام مشارکت در قتل مدت ها بود در بازداشت بودند اما اتهام خود را نمی پذیرفتند.
بررسی پرونده آنها به من محول شد که تحقیقات اولیه توسط یک قاضی دیگر انجام شده بود و من تنها برای روشن شدن زوایای تاریک پرونده،بار دیگر هر کدام از آنها را مورد بازجویی قرار دادم.
ازسروضع ظاهری شان مشخص بود وضع مالی خیلی بدی دارند و وقتی با آنها صحبت کردم فهمیدم حدسم درست بوده است.
از همان لحظات اول بازجویی با شنیدن حرف هایشان احساس کردم بی گناه هستندچون بدون آنکه با هم در ارتباط باشند،پاسخ های یکسانی به سوالات من می دادند و ضد و نقیض گویی نمی کردند.
همه اینها باعث شد دستور بدهم تحقیقات برای پیدا کردن قاتل اصلی از سر گرفته شود و بالاخره بعد از چند هفته تلاش مستمر توانستیم قاتل اصلی را پیدا کنیم و به این ترتیب بیگناهی متهمان قبلی ثابت شد.
چند روزی گذشت و یک روز صبح که به اداره آمدم دیدم آن چهار متهم یک پلاکارد تشکر خیلی ساده برای من هدیه آورده بودند.یکی از آنها وقتی داشت پلاکارد را به من می دادگفت: اگر زحمت های شما برای اثبات بی گناهی مانبود،معلوم نبود بیرون از بازداشگاه چه بر سر بچه های بی سرپرست ما می آمد.
آن روز بهترین هدیه دوران کاری ام را گرفتم چون می دانستم آنها با آن وضیت مالی نامناسبی که داشتند آن را تهیه کرده بودند و برای من همین تشکر ساده آنها،از صدها تشویق و تشک ربا ارزشمندتر بود.